معنی کنایه از زودرنج

لغت نامه دهخدا

زودرنج

زودرنج. [رَ] (نف مرکب) زودرنجنده. آنکه زود متأثر و رنجیده خاطر شود. نازک دل. حساس. (فرهنگ فارسی معین). آنکه زود رنجیده شود و آزرده گردد. (آنندراج).


کنایه

کنایه. [ک ِ ی َ / ی ِ] (از ع، اِ) کنایه. کنایت. رجوع به کنایت و ماده ٔ قبل و ترکیبهای این کلمه شود.

حل جدول

فرهنگ معین

زودرنج

(رَ) (ص مر.) آن که زود متأثر و رنجیده خاطر شود، نازک دل، حساس.


کنایه

(کِ یِ) [ع. کنایه] (مص ل.) گفتن سخنی که بر غیر موضوع اصلی خود دلالت کند مانند ناخن خشک به معنی خسیس و ممسک. ج. کنایات.

فرهنگ عمید

زودرنج

نازک‌دل، کسی که زود برنجد و آزرده شود،

مترادف و متضاد زبان فارسی

زودرنج

حساس، طبع، منش، نازک، نازک، نازک‌خلق

فارسی به عربی

زودرنج

ازعج، مشاکس

فارسی به ایتالیایی

زودرنج

permaloso

واژه پیشنهادی

زودرنج

نازک نارنجی


حساس و زودرنج

ناز پرورده

معادل ابجد

کنایه از زودرنج

364

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری